مصاحبه شاهین فاطمی- مدیرعامل چرم درسا
درباره خودت برامون بگو
من از بچگی با این که وضع مالی خانواده خوب بود اما به کارهایی برای کسب درآمد علاقه داشتم. دبستان که بودم از بقالی سرکوچه آدامس خریدم و رفتم روبروی بقالی همون آدامس ها رو فروختم که البته بعد از این که بابام منو دید به سرنوشت خوبی منتهی نشد.
دبیرستان هم که بودم (حدود 25 سال پیش) با پول های تو جیبی ام دلار خریدم و رفتم سر چهارراه استانبول فروختم اما اتفاقی افتاد که فهمیدم این کار، کار من نیست و باید بیزینسی مطابق با ایده های خودم راه بندازم. تا اینکه توی دوران سربازی یکی از دویتام برای اطرافیانش کار چرم انجام می داد؛ بهش گفتم 12 تا سرکلیدی برام درست کرد و من اون ها رو توی 3 ماه تونستم بفروشم. بعد بهش گفتم بیا کارگاه بزنیم، تو درست کن و من میفروشم. 15 متر از یه اتاق کوچیک روی پشت بوم رو اجاره کردیم. توی سربازی با آقای کاظم نورمحمدی آشنا شدم و شریک شدیم. به مرور زمان کارگاه رو گسترش دادیم و کل ساختمان را گرفتیم، بعد هم یه کارخونه یزرگ تو جاجرود ساختیم. ده سال بعد به توصیه دوستانم کالاهامون رو به اسم ایرانی فروختیم و این راهی رو باز کرد تا دیگر تولیدکنندگان هم جسارت فروش محصولات خود را به عنوان محصول ایرانی، بکنند.
- شاهین تو به مدیریت علمی اعتقاد داری و خیلی کتاب در این مورد میخونی. مفید بوده؟ اصلا توی ایران جواب میده؟
قطعا جوابی که توی این مورد میدم مربوط به کسب و کار منه و توی هر کسب و کاری میتونه متفاوت باشه. مهم ترین دلیلی که من این کار رو می کنم به خاطر روحیات خودمه. همه ی ما کارآفرین ها کارهایی رو می کنیم که علاقه مون باشه. درمورد درست یا غلط بودنش نمی تونم نظر بدم چون نمی دونم اگر این کار رو نمیکردم چه نتیجه ای می گرفتم. اما توی دنیای امروز که به سمت دانش بنیان شدن پیش میره سرمایه داره اثر خودش رو از دست میده، کسایی موفق شدن که دانش بیشتری دارند؛ حتی مولتی میلیاردر های دنیا هم درسته که تحصیل کرده نبودند اما از دانش ثروتشون رو به دست آورده اند. کسب و کارهایی هم که بر پایه ی دانش نیستند یا وابسته به یک اتفاق خاص بوده ند یا توسعه پایدار درشون نبوده؛ البته من منظورم تحصیلات نیست.
- تو توی مذاکرات خیلی صریح و شفاف صحبت می کنی و من به ندرت دیدم که حرفی داشته باشی و نزنی. این کار برات سودی داشته؟
این کار یکم برمیگرده به روحیه شخصی من. همیشه اعتقاد دارم اگر ما بتونیم یه اثر بلندمدت توی سازمانمون ایجاد کنیم، میتونیم بگیم آدم موفقی هستیم.
چندوقت پیش با یکی از دوستانم درمورد یکی دیگه از دوستانمون صحبت می کردیم و می گفت:«آقای فلانی (که آدم خیلی محترم و حدود 84 ساله است) در کسب و کار، آدم خیلی قوی ای در مذاکره نیست» منم بهش گفتم:«پس چرا این آدم انقدر میلیاردره؟» گفت:«شاهین به خاطر صداقت و خیرخواهیشه». من ندیدم کسی رو که در سنین بالا سلامت زندگی کرده باشه و در شخصیتش ناخالصی داشته باشه. آدم های ناخالص معمولا طول عمر کسب و کارشون کوتاهه؛ برای همین من در کسب و کار این روند رو پیش می گیرم. شاید تو هنگام مذاکره در ظاهر با من مخالفی اما به خاطر صداقتم نمیتونی از درون هم مخالف باشی و باهام موافقی، ممکنه از جلسه بری بیرون ولی در ضمیر ناخودآگاهت بعدا که به حرف من فکر می کنی تاثیر مثبتی گذاشته و این کمک می کنه که در آینده با من کسب و کار موفق تری داشته باشی.
- پس با توجه به حرفات، توی کلاس های مذاکره با قسمت ترفندها و فنون مذاکره موافق نیستی و تاییدش نمی کنی.
من توی این کلاس ها حضور داشتم و با همه ی قسمت ها موافق نیستم و سواد من به حدی نمی رسه که بتونم فنون مذاکره رو نقد کنم ولی به نظر من فنون عشق بیشتر جواب میده. من دیدم که ممکنه در مذاکره باهات مخالفت کنم، حرفتو قبول کنم و حتی بلند بشم برم ولی در قلب تو تاثیرشو گذاشته و در آینده می تونم باهات کسب و کار بلندمدت تری رو ایجاد کنم و کما اینکه با همه بلندمدت همکاری کردم. من حتی اگر خیلی فنون مذاکره بلد باشم، خیلی ترفند و کلک بلد باشم اما اون افراد توی مواقع بحرانی که بهشون نیاز دارم، نیستند و من اتفاقا به اون آدم ها در بحران نیاز دارم نه در قدرت.
- برداشت من با توجه به شناختی که ازت دارم، اینه که خیلی نیروی انسانیت رو بالا می بری. جایگاه این آدم ها کجاست؟ برداشت من درست بوده یا غلط؟
اولا که میدونی که توی دنیا ثابت شده که در دوره ی بحران، چیزی که شرکت های بزرگ رو نجات داده، استراتژی ها، تکنولوژی ها و ماشین آلاتشون نبوده (این فرضیه من نیست، یک مستند اثبات شده در دنیاست که اتفاقا روش خیلی بحث شده)؛ چیزی که نجاتشون داد نیروی انسانیشون بود. بحران اتفاقیه که نمیشه پیش بینی کرد پس استراتژی نمیتونه پاسخگو باشه، تکنولوژی و ماشین آلات هم که نیست، پس چیزی که باعث خروج میشه ایده و فکری هست که از دل کارمندهای وفادارشون به دست میاد. من این چیزها رو زیاد شنیده بودم ولی واقعا لمسش کردم. میخواستم واقعا به عینه توضیح بدم که اخلاق در برندسازی چیه ولی خب این تیکه رو بنابر دلایلی حذفش کردم، اخلاق به منظور خوش اخلاقی نیست، منظورم وجدان و همدلیه. ما باید افراد رو درک کنیم، اونا باید بفهمند که برای ما مهم هستند و برای ما انسان اند. اگر تونستند این رو بفهمند و درکش کنند، نیروی انسانی ای داری که تو رو در بدترین شرایط درک میکنه؛ و من این رو در طول 3 سال گذشته درکش کردم. توی بحران ها نیروی انسانی وفاداری داشتم که بهم کمک می کردند و انرژی می دادند. در حال حاضر هم به نیروها کمک می کنیم تا تحصیلاتشون رو ادامه بدند یا آموزش های تخصصی ببینند و این کمک فقط مادی نیست، بلکه معنوی هم هست چون معتقدیم که دو تا اتفاق میفته:
- توی سازمان من میمونند و این باعث خوشحالیه چون یک نیروی تربیت شده، وفادار و سالم برای من مونده.
- از سازمان من میروند و هروقت رفتند، مثل پرچم دار برای سازمانم، کارت ویزیت برای سازمان من و مشوق سازمانم در جاهای دیگر هستند پس نباید ناراحت باشم که میروند.
- به عنوان یک انسان موفق با یک کسب و کار موفق، ما آدم های معمولی که می خواهیم توی کسب و کار شما کار کنیم، چی باید داشته باشیم که برات جذاب باشه؟
میدونی که ما توی مجموعه مون استراتژی منابع انسانی مون رو تغییر دادیم. میرفتیم آدم های متخصص و گرون رو توی مجموعه میاوردیم. اما به چند دلیل نتونستیم از این روش جواب بگیریم:
- عدم توازنی که به وجود می اومد ما رو اذیت می کرد. یکی خیلی حرفه ای و قوی، یکی معمولی و یک متوسط بود.
- تفاوت فرهنگ سازمانی که داشتند به ما خیلی آسیب زد. این تضاد فرهنگی باعث پایین اومدن بهره وری ما شد.
برای همین از 5 سال پیش شروع کردیم نیروها رو فارغ از تخصصشون استخدام کنیم و فقط توانایی ها و شایستگی هاشون رو ارزیابی کردیم و شروع کردیم به تربیت کردن. خب در جواب به سوال تو قطعا تحصیلات دانشگاهی لازمه ولی کافی نیست، یعنی یک الزام 100% نیست، به عنوان یک ابزار بهش نگاه می کنیم. من نیاز دارم فرد از یه حداقل هوش برخوردار باشه، سخت کوش باشه، صبور باشه و از همه مهم تر سالم باشه. چون من یه آدم سالم رو میتونم با فرهنگ سازمانی خودم مطابقت بدم و سلامت روحی مهم ترین ویژگی ای هست که من بهش نیاز دارم، اگر فردی مشکل روحی-روانی داشته باشه، آسیبی که به سازمان من، خود من و مشتری من میزنه رو سال ها باید هزینه کنم تا جبرانش کنم.
البته تمام حرف هایی که زده شد درمورد سازمان ها و کسب و کارهایی شبیه به من هست و ممکنه در کسب و کارهای دیگه صدق نکنه.
دکتر شعبانعلی: شما در چند روز آینده قرار است در مورد کارافرینی سخنرانی داشته باشید، درسته:
آقای شاهین فاطمی : من فکر می کردم جزو بهترین سخنرانها هستم ولی وقتی قرار بود شما یک سخنرانی چهارساعته در دانشگاه شهید بهشتی داشته باشید با خودم گفتم قراره در این مدت زمان طولانی چه مطالبی را بیان کنید. و وقتی به ساعتم نگاه می کردم که چهار ساعت تمام نشه فهمیدم در سخنرانی مهارت زیادی دارید.
دکتر شعبانعلی: ولی من همیشه نحوه سخنرانی شما را پسندیدم و جزو طرفدران سبک شما بوده ام.
آقای شاهین فاطمی : بعد از سخنرانی شما من به این فکر کردم که آیا من میتوانم یک سخنرانی متفاوت ارائه بدهم؟ نمیدانم موفق بودم یا خیر. از نظر من، سخنرانی در صورتی که تمام حس های یک شنونده را درگیر کند بیشترین تاثیرگذاری را خواهد داشت. مدل های مختلف سخنرانی داریم، workshop، case study، تلفیق فیلم با سخنرانی برای درگیر کردن حس بینایی شنونده و … . من فکر کردم اگر مخاطب، بخشی از سخنرانی بشود و بتوانم تمام حس های او را درگیر کنم ممکن است بتوانم سخنرانی موفقی داشته باشم.
به ذهنم رسید فضای سخنرانی را تبدیل به تئاتر کنم و شبیه سازی کنم. مشکل کارافرین را به صورت یک نمایشنامه مطرح کنم. به این صورت من به تنهایی قرار نیست سخنرانی را اجرا کنم. بلکه یک نمایشنامه و تعدادی هنرپیشه دارم.
معتقدم زبان ساده و عامیانه زبان انسانهاست. زبان علمی، پیچیده است و به همین خاطر به سختی می توان با مخاطب ارتباط برقرار کرد.
من به این دلیل جذب این کتاب شدم که زبان ساده ای داشت: کارافرینی به زبان ساده.
همیشه می بینی انسانهای موفق چه آدمهای ساده ای هستند. هیچ وقت ندیدم انسانهای پیچیده یا با رفتارهای پیچیده بتوانند افراد موفقی باشند. ما انتظار داریم افراد موفق، انسانهایی استثنایی باشند. و ما همیشه در ایران به دنبال افراد پیچیده و مدل های پیچیده هستیم. در صورتی که در اروپا و غرب همین مدل های ساده را اجرا کردند و موفق شدند.
بنابراین کارافرینی یک معجزه نیست، یک رفتار ساده است و ما باید یک رفتار ساده را درک و اجرا کنیم.
دکتر شعبانعلی: بحثی تحت عنوان زندگی متعادل وجود دارد. فردی موفق است که در زندگی خود به جنبه های شخصی، خانوادگی، شغلی و تحصیلی، آرامش و تفریح و … به صورت متعادل رسیدگی کند. در این رابطه دو نظریه وجود دارد: اول اینکه اگر متعادل نیستی انسان موفقی نیستی. و نظریه دوم عکس نظر اول است و بیان می کند انسان موفق محال است زندگی متعادلی داشته باشد. شما زندگی متعادل را می پسندید یا اینکه عدم تعادل را لازمه رشد شگفت انگیز و رسیدن به موفقیت می دانید؟
آقای شاهین فاطمی: سال های زیادی است که این سوال ذهن مرا به خود مشغول کرده است. چند سال قبل در مورد این سوال با هم بحث کردیم که چرا ما نمی توانیم زندگی متعادلی داشته باشیم؟ خود شما به من پاسخی دادید و اینکه ما قادر نیستیم همه چیز را با هم داشته باشیم. اگر قرار باشد در یک مورد اول باشیم بقیه جنبه ها فدا می شوند، یا در حد استاندارد می توانیم به بقیه جنبه ها دست یابیم. یا باید در همه چیز سوم باشی تا بتوانی همه چیز را در حالت تعادل نگه داری یا اینکه اگر بخواهی در یک مورد پیشرو باشی، ناچار خواهی بود بقیه امور را در یک تعادل (شاید حتی تعادل در حد متوسط رو به پایین) نگه داری.
دکتر شعبانعلی: آیا این نظریه را قبول دارید؟
آقای شاهین فاطمی: آن زمان کاملا موافق بودم ولی امروز برای من سوال هست که آیا چنین طرز تفکری درست است یا خیر؟
دکتر شعبانعلی: من همیشه این مثال را می زنم. همیشه انسانهایی که دارای زندگی نامتعادل بوده اند که توانسته اند زندگی ما را بسازند. مثل انیشتن، ادیسون. شخصی که سازنده دستگاه پخش موسیقی هست، مطمئنا برای ساخت آن، شبانه روز در لابراتوار تلاش کرده ولی من بعید می دانم این فرصت را داشته که حتی یک مرتبه به پخش موسیقی از این دستگاه، دقیق گوش داده باشه. و دنیا را یه اقلیتی می سازند که زندگی نامتعادل داشته اند و یه اکثریتی که به لطف آنها می توانند زندگی متعادل را تجربه کنند. پاسخ امروز من این است.
آقای شاهین فاطمی: اگر ما تعادل را به صورت حد متوسط در نظر بگیریم؛ اگر ما بخواهیم زندگی متعادلی داشته باشیم باید به همه چیز را در یک سطح نسبی متوسط یا مایل به خوب دست پیدا کنیم. نمی توانیم همه چیز را در حد عالی داشته باشیم. این ویژگی روحی ماست که برای اول بودن در جایی، یک سری موارد دیگر را نادیده بگیریم و فدا کنیم. و معتقدیم امکان ندارد بتوانیم همه چیز را در حد عالی نگه داریم.
دکتر شعبانعلی: به من گفتید اخیرا روی خودشناسی و مطالعه بر روی شخصیت خود مطالعه می کنید، و ظاهرا از وقتی که در این زمینه صرف می کنید راضی بودید. چی شد وارد این حوزه ها شدید؟
آقای شاهین فاطمی: من در سخنرانی که چند روز آینده خواهم داشت، در مورد شخصیت های حرفه ای افراد صحبت می کنم . همه ما می دانیم که در درون خود، خودهای مختلف داریم که همیشه در حال جنگ با هم هستند. در حوزه حرفه ای سه شخصیت داریم: شخصیت تکنسین، شخصیت مدیر، شخصیت کارافرین. یکی از ویژگی های شخصیت کارافرین، رهبری هست. مدیر، به صورت قانونی در یک سازمان نظم را ایجاد می کند ولی فرد کارافرین باید بتواند به صورت کاریزماتیک یک گروه را هدایت کند. اگر این ویژگی را نداشته باشد قطعا کسی از او پیروی نخواهد کرد. خب برای اینکه افراد را وادار کنیم از ما پیروی کنند باید آنها را بشناسیم. و اول از همه باید خودت را بشناسی. از خودشناسی باید شروع کنی تا بتوانی بقیه را درک کنی. باید خودمان، ویژگی های خود و نقاط ضعف و قوت خود را بشناسیم و بتوانیم تجزیه و تحلیل کنیم.
من طی مطالعاتم متوجه شدم رهبران دنیا ویژگی های خودشان را می شناسند و بر روی نقاط قوتشان تمرکز می کنند. ویژگی بد من این است که سعی می کنم نقاط ضعفم را از بین ببرم. و این نادرست است چون هرچقدر نقاط ضعف را از بین ببریم باز هم موارد دیگری باقی می ماند که باید برطرف شود. و تمام عمر من صرف برطرف کردن نقاط ضعف خواهد شد. رهبران بزرگ دنیا از نقاط قوت خود استفاده می کنند و از آنها بهره گیری می کنند. بنابراین به کمک خوشناسی هست که می توان به نقاط قوت و ضعف پی برد.
دکتر شعبانعلی: آخرین سوالی که از شما دارم این هست که شما صاحب یکی از برندهای موفق کشور هستید و درکنار ایجاد و رشد این برند، دغدغه برند و برندینگ هم دارید. و در این حوزه حرف ها و نظرات چالش برانگیز بیان کردید از جمله اینکه برندینگ راه حل مناسب این کشور و این زمان نیست. برای جوانان علاقمند به این حوزه که در دهه سوم و چهارم زندگی شان هستند، در رابطه با برندینگ چه صحبتی دارید؟
آقای شاهین فاطمی: من تنها می توانم تجربیات و برداشت هایی که در زمینه برندینگ داشتم و دغدغه های خودم را بیان کنم. من چهارسال قبل که در مورد برندینگ در کنفرانس برندینگ که سخنرانی داشتم، گفتم شان نزول برند ساختن هنوز در این کشور وجود ندارد و ما تا موضوع اجتماعی برند را حل نکنیم، شاید جایز نباشد درمورد زوایای اقتصادی برند صحبت کنیم. چون معتقد بودم اگر نگاه اجتماعی مردم و دولت نسبت به برندسازی تغییر نکند برندسازی ممکن است یک چاله باشد. چرا که ما در حال تجسم یک رویای شیرین برای کارافرین هستیم ولی موضوعی تحت عنوان فرهنگ اجتماعی برند وجود دارد. یکی از مشکلاتی که در این کشور وجود دارد، مشکلی تحت عنوان غرب زدگی هست. ما خیلی باید انرژی صرف کنیم تا بتوانیم ثابت کنیم چرا باید کالای ایرانی بخریم؟ چرا خریدن برند خارجی در بلندمدت به شما آسیب می رساند؟ چرا خریدن یک برند ایرانی می تواند توسعه پایدار و رشد اقتصادی و یک جامعه سالم ایجاد کند.
برند، فرهنگ و نشانه یک کشور است. که اگر به عنوان یک ابزار از آن استفاده نکنی، قطعا تسلیم شدی و پذیرفتی که آن فرهنگ از کشورهای غرب و شرق به تو القا شود. پس ما باید بپذیریم که اگر فرهنگ ایرانی، قبول نکند که باید از کالای ایرانی حمایت کند، ناچار خواهد بود آسیب های بلندمدت که شامل کاهش رشد اقتصادی، فرار از توسعه اقتصادی و محکوم شدن در برابر فرهنگ غرب هست را بپذیرد.
دکتر شعبانعلی: پس شما معتقدید زیرساخت های اجتماعی برای توسعه برند ایرانی هنوز خیلی جدی شکل نگرفته و کسانی که در حال برندسازی هستند هزینه های سنگینی دارند پرداخت می کنند.
آقای شاهین فاطمی: بله، درسته. من روزی یک نامه حاوی شکایت از یکی از مشتریانم دریافت کردم که خیلی توهین آمیز نوشته بود چون محصولی که من از شما خریداری کردم خراب شده پس من باز هم پولم را دور ریختم و باز پولم را بابت یک برند ایرانی هدر دادم. خب من خیلی از حرف ایشان دلخور شدم و همان شب یک ایمیل در جوابشان نوشتم. متن طولانی بود اما فقط این نکته را بیان کنم که گفتم شاید بخاطر تفکر شما دوست عزیز است که امروزه 70% پوشاک این کشور با مارک های خارجی وارد بازار می شود. و چون ما دوست داریم غرب را قبول داشته باشیم، بنابراین تولید کننده ایرانی مجبور است مارک خارجی بر روی کالاهای ایرانی بزند. و افرادی مانند من که این عمل را انجام ندادند، هزینه های زیادی پرداختند.
من نیاز دارم دولت و مردم کمک کنند که فرهنگ نگاه کردن به برند ایرانی را در خودمان تغییر دهیم بخاطر اینکه منافع حاصل از یک برند، یعنی تولید دانش، تولید رفاه، تولید استاندارد است و باعث توسعه اقتصادی کشور می شود. اگر دیدگاه ما نسبت به برند ایرانی تغییر کند تصمیم اقتصادی ما عوض می شود. هنگام خرید یک کالای ایرانی به این فکر نمی کنیم که چه میزان برای ما محبوبیت دارد، بلکه به این فکر می کنیم که چه میزان اتفاقات خوب برای من و آیندگان من ایجاد می کند و باعث افتخار من در دنیا می شود.
دکتر شعبانعلی: ممنون از زمانی که برای انجام این مصاحبه گذاشتید. اگر سخن پایانی دارید بفرمایید.
آقای شاهین فاطمی: من از شما ممنونم که فرصتی ایجاد کردید تا بتوانم بخشی از تجاربم را در اختیار دوستان قرار دهم. گروه زیادی از مردم هستند که امروز با عشق و علاقه کالای ایرانی را خریداری می کنند با این دیدگاه که به آینده کشورشان کمک می کنند، از این افراد تشکر می کنم. در واقع این ها بودند که به توسعه برندسازی ایران کمک کردند.
به نقل از سایت محمد رضا شعبانعلی